جدول جو
جدول جو

معنی پرواز زدن - جستجوی لغت در جدول جو

پرواز زدن
(وَ)
پرواز کردن. پریدن. اطاره: در حال دیدند که جبرئیل پرواز زد تا آسمان و تمام شهرها و دهها و کوهها را از زمین برکند. (قصص الانبیاء ص 57)
لغت نامه دهخدا
پرواز زدن
پریدن تطییر پرواز زدن پرواز گرفتن بپرواز رسیدن بپرواز بر شدن
تصویری از پرواز زدن
تصویر پرواز زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرواز کردن
تصویر پرواز کردن
پریدن، حرکت کردن پرنده یا هواپیما در آسمان، مسافرت کردن با هواپیما
فرهنگ فارسی عمید
(وُ)
پرانیدن. تطییر
لغت نامه دهخدا
(وُ)
پریدن. طیران:
بهوا درنگر که لشکر برف
چون کنند اندرو همی پرواز
راست همچون کبوتران سفید
راه گم کردگان ز هیبت باز.
آغاجی.
برآمد ابر پیریت از بناگوش
مکن پرواز گرد رود و بگماز.
کسائی.
صواب آن است که در اوج هوا پرواز کنی. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پروازیدن
تصویر پروازیدن
پریدن تطییر پرواز زدن پرواز گرفتن بپرواز رسیدن بپرواز بر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرواز کن
تصویر پرواز کن
پرواز کننده طایر، دراج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرواز کردن
تصویر پرواز کردن
پریدن تطییر پرواز زدن پرواز گرفتن بپرواز رسیدن بپرواز بر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرواز دادن
تصویر پرواز دادن
پرانیدن تطییر
فرهنگ لغت هوشیار
امتناع ورزیدن، تمرد کردن، سرپیچی کردن، اعراض کردن، سر برتافتن، رویگردان شدن
متضاد: اطاعت کردن، منقاد شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر بیند چون مرغ از جائی به جائی می پرید، دلیل که به سفر رود و به قدر بلندی و پریدن وی از زمین بلندی و شرف یابد. اگر بیند راست به آسمان می رفت، دلیل که او مضرت رسد. اگر بیند چندان پرواز کرد در هوا که به آسمان رسید و در آسمان ناپدید شد و زمین نیامد، دلیل که زود از دنیا رحلت کند. حضرت دانیال
اگر کسی بیند از جانب قبله بپرید و باز به جای خویش آمد، دلیل که از سفر زود بازآید، بامنفعت بسیار، خاصه چون بیند که پرها دارد. اگر بیند بی پر همی پرید، دلیل که ازحال خود بگردد. اگر بیند از بام خویش به بامی دیگر می پرید، دلیل که زن طلاق دهد و زنی دیگر خواهد یا کنیزکی خرد. محمد بن سیرین
پریدن در خواب بر پنج وجه است. اول: سفر. دوم: حج. سوم: بزرگی. چهارم: تغییر حال. پنجم: بیماری و مرگ .
اگر دید به آسمان بپرید، دلیل که حج کند. اگر دید از سرای خود به سرای مجهول بپرید، دلیل که اجل او نزدیک باشد و باید از گناه توبه کند. اگر بیند پرها داشت، لیکن به خلاف پر مرغان، دلیل که بیمار شود و به نزدیک هلاک رسد و عاقبت شفا یابد. اگر دید از جائی به جائی پرواز نمود، دلیل که سفر نماید.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از پرواز کردن
تصویر پرواز کردن
للطّيران
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پرواز کردن
تصویر پرواز کردن
Aviate, Flit, Fly, Soar
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پرواز کردن
تصویر پرواز کردن
voler, voltiger, s'envoler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پرواز کردن
تصویر پرواز کردن
fliegen, steigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پرواز کردن
تصویر پرواز کردن
날다 , 날아오르다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پرواز کردن
تصویر پرواز کردن
پرواز کرنا , اڑنا , پرواز کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پرواز کردن
تصویر پرواز کردن
উড়ান , উড়তে থাকা , উড়ে যাওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پرواز کردن
تصویر پرواز کردن
kuruka, kupaa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پرواز کردن
تصویر پرواز کردن
uçmak, yükselmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پرواز کردن
تصویر پرواز کردن
飛ぶ , 舞い上がる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پرواز کردن
تصویر پرواز کردن
літати , літати , підніматися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پرواز کردن
تصویر پرواز کردن
לטוס , לעוף , לעוף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پرواز کردن
تصویر پرواز کردن
उड़ना , फड़फड़ाना , उड़ना , उड़ना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پرواز کردن
تصویر پرواز کردن
terbang, terbang tinggi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پرواز کردن
تصویر پرواز کردن
летать , порхать , парить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پرواز کردن
تصویر پرواز کردن
vliegen, fladderen, opstijgen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پرواز کردن
تصویر پرواز کردن
volar, revolotear, elevarse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پرواز کردن
تصویر پرواز کردن
volare, librarsi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پرواز کردن
تصویر پرواز کردن
voar, subir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پرواز کردن
تصویر پرواز کردن
飞行 , 飞翔 , 翱翔
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پرواز کردن
تصویر پرواز کردن
latać, fruwać, wzbić się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پرواز کردن
تصویر پرواز کردن
บิน , บินขึ้น
دیکشنری فارسی به تایلندی